در حال بارگذاری ...
...

گفت وگو با میلاد فرج زاده کارگردان ، بازیگر و نویسنده  نمایش الجزایر

روایت تلاش ناکام یک جهان سومی در الجزایر

گفت وگو با میلاد فرج زاده کارگردان ، بازیگر و نویسنده  نمایش الجزایر

روایت تلاش ناکام یک جهان سومی در الجزایر

میلاد فرج زاده کارگردان جوان نمایش با درک درست دنیای کامو یک فضای درست و مناسب از برزخی که البر شخصیت اصلی نمایش با آن درگیر است را در معرض دید مخاطب قرار می دهد .نمایش"الجزایر".با بازی امین صارمی، مهین فاطمی، بهراد سلاح ورزی، غزل میرزائی ، مونا کرمی، محمد مرادی فر،  محمد حسین سپنج  از ۲۸ تیرماه هر شب راس ساعت ۱۸ در سالن اصلی مولوی به روی صحنه رفته است.با فرج زاده در باره دنیای کامو و نحو کارگردانیش گفت وگویی انجام داده ایم.

گناه کرده و تبعاتش بارها نویسندگان بزرگ را به سمت خودش جلب کرده است. از تولستوی گرفته و تا داسایوفسکی و  آلبر کامو اگزیستاتیالیسم . کامو در رمان های بیگانه و خوشبخت مردن به صورت مستقیمی به تبعات قتل کرده و عذاب وجودآن و تشویش درونی قاتل می پردازد. میلاد فرج زاده کارگردان جوان نمایش با درک درست دنیای کامو یک فضای درست و مناسب از برزخی که البر شخصیت اصلی نمایش با آن درگیر است را در معرض دید مخاطب قرار می دهد .نمایش"الجزایر".با بازی امین صارمی، مهین فاطمی، بهراد سلاح ورزی، غزل میرزائی ، مونا کرمی، محمد مرادی فر،  محمد حسین سپنج  از 28 تیرماه هر شب راس ساعت 18 در سالن اصلی مولوی به روی صحنه رفته است.با فرج زاده در باره دنیای کامو و نحو کارگردانیش گفت وگویی انجام داده ایم.

 

بن مایه مکتب  اگزیستانیالیسم در فضای نمایش دیده می شود. استفاده از این نگره در ترسیم شخصیت پردازی قهرمان های نمایشتان چقدر برایتان مهم بود؟

 

این نگره ای است که آلبر کامو در رمانش دارد وبه عبارتی این رویکرد کامودر مکتب پوچ گرایی و نهیلسم در رمان بیگانه هم پر رنگ تر دیده می شود . برای من قصه و نوع روایتش جذابیت دارد. آلبرنماد شخصیت پسا استعماری است و می خواهند مثل آدم های مدرن فرانسوی رفتار کند ، اما نمی تواند، زیرا هنوز هم جهان سومی است .

 

خانواده آلبر تحث تاثیر جنگ جهانی دوم قرار دارند و پدرش از کشته گان جنگ است؟

 

بله، همین قضایا باعث می شود آلبر به انتهای راه برسد. نمی تواند با فرانسوی های اصیل که در دوربرش هستند رقابت کند .او فقط یک کارگر ساده است و این اختلاف طبقاتی باعث می شود نماینده نسل استعمار زده ای در فرانسه باشد .

 

 نهایت تلاش این نسل معترض به جایی نمی رسد و در دام پوچ گرایی می افتند؟

 

بله، این چنین نوع اتفاقاتی چند دهه الجزایر را تحت تاثیر خودش قرار داد .

 

به چه علت از روایت غیر خطی استفاده کردید؟

 

در ساختار مدرن درام اعتقاد براین است است که لزومی ندارد تمام وقایع را از ابتدا تا به انتها مطرح کنید. می توان برخی از مسائل را در آخر کار مطرح کرد. یک جایی بعد از فرار البرجام کاتی وجود دارد و یکسال زمان به جلو می رود. البربه سفر می رود و اتفاقاتی برایش رخ می دهد و با دکتری آشنا می شود و در انتهای این بخش است که به گذشته فلاش بک زده می شود و رفتم به سراغ روایت پیسکاتوری وتبدیل عواطف درونی به بیرونی.

 

 در بخش استفاده از کات های زمانی برای روایت اتفاقات مختلف زندگی آلبر و نگه داشتان تماشاگر برای پیگیری روند داسات طراح های خوب و به موقعی انجام دادید، در این بخش به چه نحوی عمل کردید؟

 

نوشتن متن اولیه نمایش در سال 1393 شروع شد و بارها و بار متن را رتوش کردم تا به ساختار فعلی رسیدم. فکر می کنم در مدت اجرای نمایش ، هرشب برای مخاطب چیز جدیدی را ارائه کنم .

 

آیا کاردونا در نمایش در حکم ناظر است و یا به عنوان مسئول چیدمان و تغییر اسباب صحنه مدنظرتان بود؟

 

این مسئله زمان اتلاف شده بین تعویض وسائل صحنه های مختلف در شروع کار جزو دغدغه هایم بود .  نمایشی را چند سال قبل دیدم که زمانش دو ساعت و چهل دقیقه بود و تغییر وسائل هرتک صحنه پنج دقیقه طول می کشید و این روند باعث خسته شدن مخاطبان می شد و ارتباط بین صحنه ها در این اتلاف وقت از ذهن مخاطب از بین می رفت . درآن نمایش بتدریج اغلب مخاطبان سالن را ترک کردند . این کات های نوری مداوم و اتلاف وقت تعویض صحنه برای مخاطب کم حوصله و کم طاقت امروز یک امر جدی محسوب می شود. به همین برای تسریع در روند تغییر صحنه شخصیت کاردونا را خلق کردم  واین شخصیت در رمان کامو به جز یک صحنه گذرا وجود نداشت .با خودم تصور کردم که این شخصیت چقدر می تواند جذاب باشد و چه کارهایی می تواند انجام بدهد.این آدم در اصل وجه متفکر آلبر است، اما با این تفاوت که از لحاظ فیزیکی مشکل دارد. معمولا آدم هایی که مشکل فیزیکال دارند از مغزشان خوب استفاده می کنند. اما آنی که مثل آلبر از نظر فیزیکی مشکلی ندارد ، درون پر آشوبی دارد و دقیقا می خواستم کاردونا در حکم ناظر باشد.

 

 این ناظر بودن تعریف با دانای کل بودن تفاوت دارد؟

 

دانای کل نیست.

 

 یک جورهایی حس فرشته مرگ بودن کاردونا به علت کنش هایش در ذهن مخاطب ایجاد می شود ، چقدر به این مسئله اعتقاد دارید؟

 

می شود از تعبیر فرشته مرگ برای کاردونا استفاده کرد و استباط های دیگری در مورد شخصیت کاردونا از سوی مخاطبان نمایش شنیدم . کاردونا به کل قضایا حالت ناظر و اشراف گونه ای دارد و در همه صحنه ها حضور ملموس و فیزیکالی دارد و به نوعی صحنه گردان نمایش است.درست مثل شیوه هایی که در تئاتر ایرانی  وجود دارد.نظیر تخته روحوضی که در آن تمام وسائل صحنه روی زمین است و در مواقع لزوم بدون اتلاف وقت از آن استفاده می کنند . صادقانه بگوئیم حضور کاردونا خیلی به اجرای نمایشم کمک کرد .

 

 حضورش حداقل باعث شد زمان نمایش 15 تا 20 دقیقه کمتر بشود و ریتم خوب و متوازنی داشته باشد؟

 

 بله، دقیقا چنین کاری را انجام داد و بدون کاردونا نمایش یک چیزیش کم بود.

 

 به چه دلیل از یک دکور ثابت ( بند رخت با زیر پیراهن های آویزان شده کهنه و مندرس) استفاده کردید؟

 

با طراح صحنه در باره دکور مدتها حرف زدیم  با توصیه استاد حجت علیخانی که بازبین نمایش در جشنواره تئاتر فجر بود، قصد داشتم از شیوه دیگری استفاده کنم. ایشان مطرح کردند چون از فضای پیسکاتوری در نمایش استفاده می کنی چه خوب است بک صحنه ای نداشته باشی و مخاطب تمام بازیگران ، حتی آنهائیکه بازی ندارند را ببیند. بنابراین دنبال طراحی با جنبه زیبا شناسانه و مفهومی بودیم . زیر پیراهن سوخته ای که روی بند آویزان شده است . به عبارتی یک جمعیت را نشان می دهد که درنهایت به آلبر وصل می شوند. البر هم زیر پیراهنی بر تن دارد که پاره و پوره است و اینها به هم ارتباط  پیدا می کنند و این تجمع زیر پیراهن ها تعدادی زیادی آدم را ناظر به قصه نمایش می کند .

 

 

 گفت وگو  از احمد محمد اسماعیلی